میخواستم بگم بهت ولی نبودی که بشنوی
میخواستم بهت بگم
میخواستم تو کافه بشینم روبروت و بهت بگم از همه ی این روزها و شب های لعنتی.
میخواستم بهت بگم ما دوتایی کنار هم افسردگی های زیادی پشت سر گذاشتیم
ولی هیچکدوم مثل اینبار عمیق نبود
هیچوقت مثل اینبار به پوچی نرسیده بودم.
میخواستم بهت بگم که نبودی
همونطور که خودت همیشه ازم میخوای میخواستم بهت بگم که ازت ناراحتم
میخواستم بهت بگم که همه ی روزهای سخت و تنهاییم پیشم نبودی
میخواستم بهت بگم که نبودنت بیشتر زمینم زد
میخواستم بهت بگم که جایگاهت تو زندگیم خیلی بالاتر از چیزی هست که تصورش و بکنی
میخواستم بگم که حال بدم با نبودن تو دوبرابر نه سه برابر نه ده برابر نه صدبرابر شد
میخواستم بهت بگم امسال برگشتنم به خونه چقدر برام سخت گذشت
میخواستم بگم که تو همه ی روزهایی که انتظار داشتم کنارم باشی،کنارم باشید...هیچکدوم نبودید
میخواستم بگم خیلی تنهام
میخواستم همه ی اینارو بگم
وقتی همه ی اینا از سرم میگذشت و حس میکردم فردا قراره کلی خالی بشم
وقتی گفتی فردا نمیتونی مثل همه ی این چند وقت اخیر که نتونستی بغضم شکست.
با وجود همه ی این ها اگه بمیرم به هیچکدومتون حق نمیدم برام گریه کنید.
اگه قرار بود مثل هانا بیکر دلیل بنویسم
قطعا همه ی دلیل هاش نزدیک ترین هام بودند.
شاید شما هم ادم های اشتباهی زندگیم هستید.
رفیق اونیه که تو شادی ها و ناراحتی هات کنارت باشه.
رفیق اونیه که تو شادترین روزهاشم به یادت باشه.
کاش مهر برسه زود برم...برم از پیش همتون.
کاش میتونستم برگردم به تهران.
برای فاطمه