Starlight

یک اتم هیدروژن در سلولی در پوست نوک بینی من،شاید روزگاری بخشی از خرطوم یک فیل بوده است.
و یک اتم کربن در عضله ی قلبم،شاید زمانی به دُم دایناسوری تعلق داشته.

ولی در قرن 21 همه ی اتم های من،من و تشکیل دادند.
نوشتن مثل کشیدن اتم ها روی یه صفحست تا یه اثری ازشون بمونه.

ولی کاش بعدها اتم های من یه ستاره بسازند و برن توی آسمون.

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

هیچی مثل فیلم دیدن نمیتونه منو به زندگی برگردونه و منو عاشق زندگی کردن بکنه!حتی فیلمی مثل جوکر که توش زندگی به گوه کشیده شده و فضای دارک زندگی رو‌ نشون میده ولیییی باز هم بعد دیدنش یه حس ذوقی برای کشف گردن زندگی تو وجود من جوانه میزنه که عاشقشم...

البته هستند فیلم هایی که بعد دیدنشون ناامید میشم نسبت به زندگی!مثل before midnight که چندوقت پیش دیدمش!فیلم دارکی نبود ولی نمیدونم عمیقا ناراحتم کرد!داغون میشم وقتی میبینم حتی عشق های واقعی هم ممکنه چه اتفاق هایی براشون بیفته!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۸ ، ۱۶:۴۹
سایه

امروز بهترین جلسه ی کلاس ویلونم تا به الان بوده و خیلیییی خوشحالم!یه خوشحالی زیادی که بعد مدت ها تجربش کردم.استادمون خیلییی ازم راضی بود و حتی برام دست زد و چندبار گفت آفرین خیلی خوبههه.درسی که باید میزدمو همون یبار زدم و استادمون گفت خوب بود در حالی که دفعات قبل هردرس رو چندیییین بار باید میزدم تا استادمون راضی میشد اونم باز شاید تهش میگفت بازم باید تمرین کنی!استادمون گفت یه مرحله رفتی بالاتر.عاااااااح خوشحالللم ننه خوشحالی قسمت همه!و یه درس جدید گفت بهم همونم سر کلاس زدم و از اونم راضی بوددد و‌دوباره یه درس جدید گفت!!اصلا جلسه عجیب و‌ خوبی بوددددد!و حتی قرار شد یه کتاب جدید دیگه هم بگیرممممم!به قول استادمون همه ی اون سختی هایی که کشیدم الان داره به نتیجه میشینه!چند هفته قبل به حدی خسته شده بودم که دو سه هفته اصلا دست به ساز نزدم!و انگار دوباره که شروع کردم به تمرین کردن اتفاق های خوبی داره میفتههههه!ناامید شده بودم ولی الان عجییییییییب امیدوار شدممممم!

پی‌ نوشت: انگار قطع شدن اینترنت یه حسنش رو‌ آوردن من به این وبلاگ بوده!و البته این حرف های روزمره رو‌معمولا توی وبلاگم تو بلاگفا مینوشتم ولی چندروز قبل که امتحان کردم بلاگفا هم باز نشد و شروع کردم به نوشتن همینجا.و خوشحالم لااقل اینجا هست.اگرچه اینجارو برای روزانه نویسی باز نکرده بودم ولی ارزش داره برام تا این حرف ها و‌ حس ها و‌روزها یجایی ثبت بشه.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۸ ، ۱۶:۴۴
سایه

متنفرم از بی نتی!

همین الان فیلم جوکرو دیدم و‌ دوست دارم برم نقدهاشو بخونم دوست دارم برم تو اینستا انقدر توی هشتگ جوکر غرق بشم که بمیرم دوست دارم‌ انقدر برم‌ توی اینستاگرام نظرات زیر پست های جوکرو بخونم که مغزم بپاچه روی گوشی.

دوست دارم بتونم برم خود فیلمو دانلود کنم و هزاردفعه ببینمش نه فقط یبار با برنامه ی لنز رو صفحه ی کوچیک موبایل!دوست دارم برم تو سینما جوکرو ببینم.دوست دارم برم هزار تا فیلم دیگه از خواکین فینکس دانلود کنم ببینم دوست دارم برم تو صفحه ی خواکین فینکس و قربون صدقه ی عکس هاش برم دوست دارم پاشم و یک ساعت مدام دست بزنم برای این فیلم دوست دارم جوکرو از توی صفحه ی موبایل بکشم بیرون و‌ بغلش کنم بگم من میبینمت دوست دارم بمیرم برای صدا و لحن جوکر دوست دارم منم عضوی از این جامعه ی جهانی باشم دوست دارم نت داشته باشم حس میکنم یه دیوار خیلی بلند کشیده شده اطراف ما و جدا افتادیم از کل دنیا!مسخرست مسخرست مسخرست این بی نتی مزخرف!!همین الان از این وضع دوست دارم پاشم مثل جوکر برقصم و بخندم!! هاهاهاهاها

پی نوشت:معذرت میخوام اگه بدون فاصله و ویرگول و هر علایم نگارشی دیگه ای نوشتم این متنو.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۸ ، ۱۳:۴۹
سایه

گاهی وقت ها قبول کردن اینکه گذشته ها گذشته کار سختیه!

یعنی چی که همه چی گذشته باشه و دستت بهش نرسه؟

توی ذهنم تصورش میکنم

خیلی زنده

مثل اینکه همین الانم تو همون روزا زندگی میکنم

ولی دیگه هیچ کاری نمیتونم بکنم

هیچ تصمیمی درموردش نمیتونم بگیرم

گذشته ها گذشته

و این شده داستان تلخ این روزهای من.

پی نوشت:چقدر این قطع شدن نت سخت داره میگذره.سرمونو تو نت گرم میکردیم کمتر احساس تنهایی میکردیم کمتر به غصه هامون فکر میکردیم.از ساعت ۵ عصر تا ۹ شب خوابیدم و دلم میخواد بالا بیارم این حال بدمو.چطوری بکشم‌بیرون از گذشته و‌حسرت هاش؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۸ ، ۲۱:۳۷
سایه